عید امسال
عید امسال چطور؟
امسال عید اصلا خوش نگذشت اخه فقط به نوبت مریض شدیم
شب چهارشنبه سوری دخمل خوشگلم تب کرد واسه همین هیچی از چهارشنبه سوری نفهمیدیم
تا روز اول عید که خدارو شکر بهتر شدی بعدشم ما شوق سفر نداشتیم تا اینکه
تصمیم گرفتیم که روز3وم عید حرکت کنیم روز قبلش وسایلا رو جمع کردم شبش هم رفتیم با خاله سمیرا اینا و بابا علی خداحافظی کردیم اخه اونا نیومدن
شب موقع برگشتن دختر نازم شیر خواست منم چون قرار بود بریم سفر شیر نجوشونده بودم واسه همین به بابایی گفتیم که از این شیرای مدت دار استثنایا بگیره صنم جونم شیر خورد و رفت خوابید ما هم اماده که صبح ساعت 6 حرکت کنیم
صبح ساعت5 بود که عزیز دلم صدام زد که مامانی میخوام بیام بیرون از تختم منم اوردمش بیرون ولی دیدم مستقیم رفت زیر میز نهارخوری فهمیدم که میخواد خرابکاری کنه اخه وقتی میخاد خرابکاری کنه میره اونجا.......
وای عشقم مسموم شده بود اسهال و استفراغ بابایی رو بیدار کردم اخه خیلی ترسده بودم تا الان مسموم نشده بود گفتم ببریم دکتر ولی تو ایام تعطیل که دکترش نیست بابایی رو فرستادم بره از داروخانه دارو بگیره دکتر داروخونه گفته بود به این سن بچه نمیشه خودسرانه دارو داد وای خدایا چی کار کنم؟مامان سیما بهم گفت بهش عرق نعنا بده وای خدا نگهداره مامانم چه پیشنهاد معجزه کننده ای داد همین که دادم خیلی بهتر شد هم اسهال هم استفراغش قطع شد خدا رو شکر که همین موضوع انگیزه رفتن به ارومیه رو ازمون گرفت ولی با این حال دیدیم حال دخترم خوب با بابایی تصمیم گرفتیم عصر حرکت کنیم که به مامانم و خاله اتیه گفتم اونا هم حاضر شدن با هم عصر ساعت 7 حرکت کردیم
ولی تو ارومیه هم اصلا خوش نگذشت باز دختر نازم تب کر خاله اتیه تب کرد روز 14 من مریض شدم که تو راه برگشت بودیم بعدشم مامان سیما و بابایی هم مریض شدن...........
به هرحال اینم عید ما بود که خدا روشکر به خیر گذشت
اینا عکسای صنم جون اواسط عیدن
البته همه این عکسا تو بالکن خونه مادر