شاه صنم جونمشاه صنم جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
امیرحسین جونمامیرحسین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

من با فرزندانم هستم بی انها هیچم

سونوگرافی 4

پسر نازم 30 شهریور رفتم پیش یه دکتر متفاوت که خیلی تعریفش میکردن وقتی شما رو دید همه جاتو دقیق بهم نشون داد و گفت که 27هفته ای هستی و وزنت 1کیلو و 200 گرم بخورمت الهی پسر نازم خیلی دوست دارم ولی دیگه پیش این دکتر نمیرم زیاد خوشم نیومد ازش همون دکتر خدم خیلی عالی خدا سلامتش کنه و اما از شیطنتای جنابعالی بگم مثل ماهی فقط از این ور به اون ور در حرکتی خیلی شیطونز میکنی اخه فعلا خوب جات بزرگ تا چند هفته دیگه جات تنگتر میشه پهلوون کوچولوی مامان  الهی فدای دوتا عشق خودم بشم شاه صنم و امیرحسین عزیزم شماها نفس من هستید شما دوتا امید من  به زندگی هستید من بدون شماها هیچم...... ...
14 آبان 1392

عشق ما تو راه1

٥شنبه صبح 22فروردین بدون قصد فقط واسه اینکه بفهمم باردار نیستم یه بیبی چک گرفتم........... با خیال اینکه باردار نیستم فقط چند روزی تاخیر دارم ببی چک گرفتم 5ثانیه نکشید که دیدم هر دوتا خطش قرمزب شدن وای خدا چی دارم میبینم من همش 1روز بود که تاخیر داشتم یعنی به این زودی نشون میده؟ تو حامکلگی اولم تا 4هفتگیم نشون نمیداد صنم جونم تو مهد بود زودی حاضر شدم رفتم ازمایش دادم ساعت10صبح بهم گفتن 12 اماده میشه 11.5فوری رفتم جواب گرفتم دیدم بله مثبت خانم دکتر گفت ولی 10تا از رنج طبیعیش بالاست 4روز دیگه بیا دوباره که ببینیم این رنج اگه حامله باشی باید بالاتر بره اگر نه شاید تغییرات هورمونی داشتی ولی تو دلم مطمین بودم که مشگلی ندارم حاملم ت...
2 مرداد 1392

اولین نشانه بودن فرشته کوچولو تو شکم مامانی

عزیز دلم تقریبا 2هفته ای میشه که صبحا خیلی زود از گرسنگی از خواب بیدار میشم تا یه چیزی نمیخورم خوب نمیشم اخه حالت تهوع واسم میاد امروزم  یعنی ٢٣ اردیبهشت ٩٢اولین تهوع رو داشتم ساعت 12.20ظهر داشتم با مامان سیما تلفنی صحبت میکردم که یه حالت تهوع شدیدی سراغم اومد و بلافاصله رفتم ........... روم به دیوار واسه چند دقیقه بی حال شدم تو این فاصله هم ابجی جونت اومده پیشم میپرسه مامان چی شد  طفلک نگرانم بود زودی هم اومده گوشی رو داده به دستم که بابایی رو بگیر بهش بگم مامان اووووووو کرد بابایی هم کلی بهش سفارش کرده که مراقب مامانی باش اینم اولین نشانه اومدن شما عشقم ...
2 مرداد 1392

عزیز دلم خوشحالم که شما رو دارم

الان که مینویسم امیدم فکر کنم حدودا 6-7 هفته ای هست که تو رو دارم خیلی خوشحالم دستام میلرزن حالت تهوع دارم خیلی عصبی شدم خیلی زودرنج شدم دوست دارم فقط گریه  کنم با همه دعوا میکنم حتی با عزیزترین کسم که شاه صنمم ولی هیچ کدومشون به خدا تقصیر من نیست تقصیر شما هم نیست پس از چی از کی گله کنم؟ خیلی عصبی شدم عشقم با کسایی که عزیزترینامن مامان سیما جون دختر شیرینم شاه صنم حتی با  بابایی............... دوست دارم گریه کنم باهات که حرف میزنم سبک میشم الانم که مینویسم به عشق و امید تو مینویسم هروقت تو زندگیم در بن بستی میرسم با عشق شما دوتا عسلام دوباره جون میگیرم با بوسیذن شاه صنمم و لمس تو عزیز دلم عشقم اگه برات کوتاه...
2 مرداد 1392

وقتی بابایی فهمید

کوچولوی مامان به بابایی گفتم که شما تو راهین..................   خوشگلم به بابایی گفتم اونم چی وقتی تو مغازه بود پشت تلفن نمیدونی چقدر ذوق کرد هی قسمم میداد که شوخی نمیکنی؟ اونقدر خوشحال شده بود که در حین صحبت با من یه مشتری اومد که که یه تخفیف شیرین بهش داد مپل اینکه بچه اولش بود همچینی ذوق کرد اخه بابایی شما بهترین باباست صبور عاشق متحمل عاطفی مهربون یه بابای فداکار بابایی ما رو خیلی دوست داره خیلی زحمت میکشه ما هم باید قدردان زحماتش باشیم 3تا بوس از ما 3تا به بابایی  من 2تا بوسیدمت بعضی اوقات حسادتم میشه به شماها که بابایی این همه مهربون بعضی اوقاتم خیالم راحت میشه که اگه روزی نباشم یه بابای مهربو...
2 مرداد 1392

عشق ما تو راه2

باورم نمیشه عزیز دلم تو دیگه واقعا داری میای باورم نمیشه عزیز دلم تو واقعا تو راهی اونم با چه سرعتی امروز یعنی٢٧/١/٩٢بازم رفتم ازمایش تا ببینم هورمونام مشگل داشتن یا واقعا تورو تو شکمم دارم ولی وقتی عدد دیدم شوکه شدم نسبت به ٤روز پیش ٥برابر شده بود خانم منشی هم بهم تبریک گفت منم قند تو دلم اب میشد الان تو تو وجود منی نمیگم حس عجیبی چون یه بار تجربشو داشتم ولی میگم متفاوت خیلی متفاوت وقتی دردونه اولیمو حامله شدم تا هفته پنجمم نمیدونستم اخه هرچیم ببی چک میدادم نشون نمیداد ولی سر دردونه دومم هنوز ٢هفتم تموم نشده بود که نشون داد تصمیم گرفتم هر اتفاقی میفته واست تعریف کنم تا از اتش عشقی که هر لحظه در درونم بیشتر و بیشتر شعله ور میشه باخب...
2 مرداد 1392

اولین تپش

عزیزترین ای که باز خدای عالم مرا سرمایه دار ترین زن روی زمین کرد چرا که فرزندی چون شاه صنمم نورسیده ای به شیرینی تو و همسری مهربان به من داده پس من بسیار ثروتمندم نفسم امروز برای اولین بار چشمم به روی ماهت نورانی شد اخ که چقدر کوچک و معصومی تورا از نفسم از وجودم از خون رگهایم میپرورانم تورا از شیره ی جانم از نور چشمانم از گرمی تنم از روحم میپرورانم عزیز دلم امروز اولین سونو گرافی رفتم وای که چقدر کوچولو یی شما جیگلتو مامان بخوره الان دکتر گفت تقریبا 9 هفته ای هستی ضربانت تو هر دقیقه 177 تا میزنه انشالا که 120سال همینطوری بزنه.........................امین دکتر گفت قلب این فسقلی از گنجشکم تندتر میزنه وای که داشتن ...
2 مرداد 1392
1