اولین تپش
عزیزترین ای که باز خدای عالم مرا سرمایه دار ترین زن روی زمین کرد
چرا که فرزندی چون شاه صنمم نورسیده ای به شیرینی تو و همسری مهربان به من داده
پس من بسیار ثروتمندم
نفسم امروز برای اولین بار چشمم به روی ماهت نورانی شد
اخ که چقدر کوچک و معصومی
تورا از نفسم از وجودم از خون رگهایم میپرورانم
تورا از شیره ی جانم از نور چشمانم از گرمی تنم
از روحم میپرورانم
عزیز دلم امروز اولین سونو گرافی رفتم وای که چقدر کوچولو یی شما
جیگلتو مامان بخوره
الان دکتر گفت تقریبا 9 هفته ای هستی
ضربانت تو هر دقیقه 177 تا میزنه انشالا که 120سال همینطوری بزنه.........................امین
دکتر گفت قلب این فسقلی از گنجشکم تندتر میزنه
وای که داشتن قند تو دلم اب میکردن
مثل اینکه اولین بارم مامان میشم
دوست دارم کوچولوی خودم
وقتی از اتاق سونو اومدم بیرون بابایی با دلواپسی زود پرسید چی شد؟
گفتم همه چی عالی
از اونجا رفتیم پیش دکتری که قرار شما رو به دنیا بیاره البته ابجی جونتم اون به دنیا اورده
اقای دکتر افتحی خیلی دکتر خوبی خدا عمرش بده
اونم گفت دخترم رشد بچت خیلی خوب فقط اضافه وزن خودت زیاد که باید کنترل کنی
گفتم اقای دکتر دست خودم نیست خیلی گرسنه میشم خیلی شکمو شدم
از مطب که با بابایی جون اومدیم بیرون مستقیم رفتیم خونه مامان سیما اخه ابجی جون اونجا بود
اخ که دلم میخواد زودی بیای پیشمون................اشالا