شاه صنم جونمشاه صنم جونم، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
امیرحسین جونمامیرحسین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

من با فرزندانم هستم بی انها هیچم

برای دختر 3 ساله خودم

دختر خوشگلم ای که برای اولین بار منو مادر خواندی ای که منو به ارزوهام رسوندی ای که زندگیم بی تو هیچ ماشالا الان دیگه واسه خودت خانمی شدی والبته هرچی که بزرگتر میشی شیطونتر میشی ماشالله دبگه از اون صنم ساکت خبری نیست جیغ میزنی در حد تیم ملی وقتی ازت میپرسم داداشی رو دوست داری میگی ایه(اره)دستاشو میشورم دخترم  فدای ناز و عشوه هات بشم الهی  امیر حسین نازم وامان از شیطونی های شما جات کوچک شده مادر البته حق داری البته کم مونده دیگه بیای تو بغلم نفسم واسه 16 ابان وقت اخرین سونوگرافیم اخرین باری که از صفحه مانیتور میبینمت مامان جان چند هفته بعد از نزدیک میبینمت فیس تو فیس         ...
14 آبان 1392

هفته 33

پسر خوشگلم امیر حسین عزیزم امروز 11 ابان 33 هفتگیمون تموم شد ماشالا به شما خیلی شیطون  دیگه حتی موقع خوابم نمیتونم راحت بخوابم سنگین شدم نمیتونم تکون بخورم کمر درد شدید دارم از یه طرفم شما فقط میای سر معدم پایین نمیری منم نمیتونم بشینم الان یک هفتست که اومدیم خونه مامان سیما جون بیچاره رو خیلی اذیت میکنیم همیشه باید قدردان  زحمتای مامان سیما باشیم یادت نره پسر گلم حتی وقتی واسه خودت مردی شدی انشالله تو و خواهرت باید همیشه به یاد داشته باشین که مامان سیما به گردن هممون خیلی حق داره حتی بیشتر از من که  مامانتون هستم همیشه باید قدردان زحمتای مامان سیما جون باشید هیچوقت بی احترامی نکنین بهش هیچوقت دلشو...
14 آبان 1392

سونوگرافی 4

پسر نازم 30 شهریور رفتم پیش یه دکتر متفاوت که خیلی تعریفش میکردن وقتی شما رو دید همه جاتو دقیق بهم نشون داد و گفت که 27هفته ای هستی و وزنت 1کیلو و 200 گرم بخورمت الهی پسر نازم خیلی دوست دارم ولی دیگه پیش این دکتر نمیرم زیاد خوشم نیومد ازش همون دکتر خدم خیلی عالی خدا سلامتش کنه و اما از شیطنتای جنابعالی بگم مثل ماهی فقط از این ور به اون ور در حرکتی خیلی شیطونز میکنی اخه فعلا خوب جات بزرگ تا چند هفته دیگه جات تنگتر میشه پهلوون کوچولوی مامان  الهی فدای دوتا عشق خودم بشم شاه صنم و امیرحسین عزیزم شماها نفس من هستید شما دوتا امید من  به زندگی هستید من بدون شماها هیچم...... ...
14 آبان 1392

سونوگرافی 3

عشقم پسرم برای بار سوم که میخواستم مطمین مطمین بشم تاریخ 92/6/9 بود که همراه یکی از دوستای خانوادگیمون که اونم باردار باهم رفتیم خداروشکر دکتر به دوتاییمونم تاکید کرد که بچه هاتون سالمن ولی مال شما پسر و مال دوستم دختر من خیلی خوشحال شدم که خدارو شکر جفتتونم سالمین ......                               وزن پسرم در24 هفته و 2روز: وزن=631گرم     قد=22.5س م   ضربان قلب =140 بار در دقیقه.                                               &n...
27 مهر 1392

سونو گرافی 2

عشقم بار اول که تاریخ92/3/28 رفتم سونوگرافی شما 13 هفته و 3روزه بودین که خانم دکتر اونقدر بداخلاق و عقده ای بود که نمیشد باهاش حرف زد و جنسیتتو نگفت هرچند واسم مهم نبود فقط مهم سلامتی شماست ولی باز کنجکاو بودم تعداد ضربان قلب در هر دقیقه:153 تا اینکه وقتی رفتیم ارومیه پیش دکتر نوذرنزاد رفتم که خیلی دکتر خوبی بهش گفتم که ازمایشات غربالگری 3 ماهه دوم میخوا همراه با تعیین جنسیت که نوشت البته خودشم یه دستگاه سونو قدیمی داره از اینایی که بعد 7ماه جنسیتو معلوم میکنن با اصرار من که هی میگفتم اقای دکتر جنسیتش معلومه یا نه ترکی گفت شبیه دختر(قیزا اوخشوور) منم خوشحال از اینکه واسه شاه صنمم یه خواهر میاد با خواهرم س...
2 مهر 1392

بالاخره برگشتیم

سلام سلام خاله های مهربون سلام دختر نازم سلام ورووجک خوشگلم ما بالاخره بعد ٣ماه برگشتیم سر خونه زندگیمون تو این مدت یه عالمه اتفاق افتاده با یه عالمه عکس و یادگاری البته جنسیبت نی نی خوشملمم مشخص شد تولد دخمل نازمم گرفتیم که به سلامتی ٣سال و تموم کرد و وارد ٤سالگی شد دخترم عزیزتر از جونم انشالا تولد ٩٩سالگیت و ببینی فدات بشه مامانی ...
25 شهريور 1392

عشق ما تو راه1

٥شنبه صبح 22فروردین بدون قصد فقط واسه اینکه بفهمم باردار نیستم یه بیبی چک گرفتم........... با خیال اینکه باردار نیستم فقط چند روزی تاخیر دارم ببی چک گرفتم 5ثانیه نکشید که دیدم هر دوتا خطش قرمزب شدن وای خدا چی دارم میبینم من همش 1روز بود که تاخیر داشتم یعنی به این زودی نشون میده؟ تو حامکلگی اولم تا 4هفتگیم نشون نمیداد صنم جونم تو مهد بود زودی حاضر شدم رفتم ازمایش دادم ساعت10صبح بهم گفتن 12 اماده میشه 11.5فوری رفتم جواب گرفتم دیدم بله مثبت خانم دکتر گفت ولی 10تا از رنج طبیعیش بالاست 4روز دیگه بیا دوباره که ببینیم این رنج اگه حامله باشی باید بالاتر بره اگر نه شاید تغییرات هورمونی داشتی ولی تو دلم مطمین بودم که مشگلی ندارم حاملم ت...
2 مرداد 1392

اولین نشانه بودن فرشته کوچولو تو شکم مامانی

عزیز دلم تقریبا 2هفته ای میشه که صبحا خیلی زود از گرسنگی از خواب بیدار میشم تا یه چیزی نمیخورم خوب نمیشم اخه حالت تهوع واسم میاد امروزم  یعنی ٢٣ اردیبهشت ٩٢اولین تهوع رو داشتم ساعت 12.20ظهر داشتم با مامان سیما تلفنی صحبت میکردم که یه حالت تهوع شدیدی سراغم اومد و بلافاصله رفتم ........... روم به دیوار واسه چند دقیقه بی حال شدم تو این فاصله هم ابجی جونت اومده پیشم میپرسه مامان چی شد  طفلک نگرانم بود زودی هم اومده گوشی رو داده به دستم که بابایی رو بگیر بهش بگم مامان اووووووو کرد بابایی هم کلی بهش سفارش کرده که مراقب مامانی باش اینم اولین نشانه اومدن شما عشقم ...
2 مرداد 1392

عزیز دلم خوشحالم که شما رو دارم

الان که مینویسم امیدم فکر کنم حدودا 6-7 هفته ای هست که تو رو دارم خیلی خوشحالم دستام میلرزن حالت تهوع دارم خیلی عصبی شدم خیلی زودرنج شدم دوست دارم فقط گریه  کنم با همه دعوا میکنم حتی با عزیزترین کسم که شاه صنمم ولی هیچ کدومشون به خدا تقصیر من نیست تقصیر شما هم نیست پس از چی از کی گله کنم؟ خیلی عصبی شدم عشقم با کسایی که عزیزترینامن مامان سیما جون دختر شیرینم شاه صنم حتی با  بابایی............... دوست دارم گریه کنم باهات که حرف میزنم سبک میشم الانم که مینویسم به عشق و امید تو مینویسم هروقت تو زندگیم در بن بستی میرسم با عشق شما دوتا عسلام دوباره جون میگیرم با بوسیذن شاه صنمم و لمس تو عزیز دلم عشقم اگه برات کوتاه...
2 مرداد 1392

وقتی بابایی فهمید

کوچولوی مامان به بابایی گفتم که شما تو راهین..................   خوشگلم به بابایی گفتم اونم چی وقتی تو مغازه بود پشت تلفن نمیدونی چقدر ذوق کرد هی قسمم میداد که شوخی نمیکنی؟ اونقدر خوشحال شده بود که در حین صحبت با من یه مشتری اومد که که یه تخفیف شیرین بهش داد مپل اینکه بچه اولش بود همچینی ذوق کرد اخه بابایی شما بهترین باباست صبور عاشق متحمل عاطفی مهربون یه بابای فداکار بابایی ما رو خیلی دوست داره خیلی زحمت میکشه ما هم باید قدردان زحماتش باشیم 3تا بوس از ما 3تا به بابایی  من 2تا بوسیدمت بعضی اوقات حسادتم میشه به شماها که بابایی این همه مهربون بعضی اوقاتم خیالم راحت میشه که اگه روزی نباشم یه بابای مهربو...
2 مرداد 1392