شاه صنم جونمشاه صنم جونم، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
امیرحسین جونمامیرحسین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

من با فرزندانم هستم بی انها هیچم

رفتیم ارایشگاه

موهای عسلکم کوتاه کردیم خیلی جیگل شد مبارکت باشه نازی مامان عزیزم دیگه نمیذاشتی موهاتو مرتب کنم اخه بلند شده بود برس کشیدنشم سخت بود حتی شستنش ولی من اصلا نمیخواستم کوتاه کنم خودت باعث شدی تنبلیت خلاصه رفتیم ارایشگاه مامانی یه مدل ناز واست انتخاب کردم البته خیلی خانم نشسته بودی همشم به خاطر عشق مهدکودک یا به قول خودت مدرسه بود                                                  &...
1 ارديبهشت 1392

دخترم خانم شده میره مهدکودک

عشق مامان الان چند وقتی ما رو کشتی که امیرمحمد میرو مدرسه اتیه میره مدرسه من نمیرم من و بابایی هم تصمیم گرفتیم که امتحانی از 20فروردین ببریمت ولی من فکر میکردم بهونه میگیری نمیتونی بمونی بدون من(چقدر خودمو تحویل میگیرم) اخه 6ماه پیشم خیلی میخواستی بری منم بردمت ولی بیتابی کردی و بدون من نموندی منم دیگه نبردمت تا امروز امروز صبح که بردمت خیلی راحت رفتی منم نشسته بودم پیش مدیرتون که از دوربین نگات میکردیم خیلی راحت گرم گرفتی بعدشم نمیومدی برگردی ما هم ثبت نامت کردیم البته قبلش بردمت ارایشگاهههههههههههههههه اینم عکسای اولین روز مدرسه شما              &n...
1 ارديبهشت 1392

بالاخره 13بدر شد

١٣بدر صنم جونم شب قبلش باز یهو تب کرد واسه همینم برنامه رفتن بیرون از صبح کنسل شد ترجیح دادیم که تو حیاط مامان بزرگ همراه با مامان سیما و خاله اتیه و دایی جون و خاله فرین 13بدر کنیم و جوجه کبابا رو همونجا کباب کنیم ولی بعدظهر حال دختر نازم بهتر شد و ماهم رفتیم اخر بند(تفرجگاه ارومیه)که میشد طرفای زیوه دست دایی جون درد نکنه خیلی خوش گذشت اخه پیشنهاد زیوه مال دایی جون بود حالا یه عالمه عکس                                      ...
25 فروردين 1392

عید امسال

  عید امسال چطور؟ امسال عید اصلا خوش نگذشت اخه فقط به نوبت مریض شدیم شب چهارشنبه سوری دخمل خوشگلم تب کرد واسه همین هیچی از چهارشنبه سوری نفهمیدیم تا روز اول عید که خدارو شکر بهتر شدی بعدشم ما شوق سفر نداشتیم تا اینکه تصمیم گرفتیم که روز3وم عید حرکت کنیم روز قبلش وسایلا رو جمع کردم شبش هم رفتیم با خاله سمیرا اینا و بابا علی خداحافظی کردیم اخه اونا نیومدن شب موقع برگشتن دختر نازم شیر خواست منم چون قرار بود بریم سفر شیر نجوشونده بودم واسه همین به بابایی گفتیم که از این شیرای مدت دار استثنایا بگیره صنم جونم شیر خورد و رفت خوابید ما هم اماده که صبح ساعت 6 حرکت کنیم صبح ساعت5 بود که عزیز دلم صدام زد که ماما...
23 فروردين 1392

اولین برف امسال هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا

    خبر خبر       بدو بیا که یه عالمه عکس داریم     ..................................سلام سلام..............صدتا سلام.................... خیلی خوشحالم بالاخره یه برف درست و حسابی بام تهران سفید پوش کرد   با عزیز دلم امروز از صبح حسابی رفتیم برف بازی اخه صنم جونم تا الان برف بازی نکرده بود خود برفم فقط تو برنامه های تلویزیون دیده بود دختر نازم از خدای سفیدی ها میخوام و قسمش میدم به سفیدی و پاکی دانه های برف که همیشه بخت و اقبالت سفید باشه و همیشه شانس باهات باشه چرا که سفیدی ارزوهای من تو سفیدی سرنوشت تو .....................امین ...
19 اسفند 1391

شیرین کاریهای دخمل خوشگلم

           دختر من شیرین زبونی میکنه..............   بقیه در ادامه مطلب دخملی رو بهش یه حرف بامزه یاد دادم تو بهمن امسال بهش میگم صنمم مامان ازت چی میگیره؟با شیرین زبونی برمیگرده میگه انژی نثبت(جیگل دخملمو بخورم) البته کوچولو حرفای دیگه ای هم یاد گرفته که من بیگناهم باهم نشسته بودیم بهش گفتم صنم جونم میدونی تو با این شیطونیات اخرش منو میکشی؟ جوابی نداد فرداش که با مامان سیما صحبت میکردم بدو بدو اومده میگه مامان منم صحبت میکنم گوشی رو گرفه به مامانی میگه:مامان سیما مامانم میکشم(جوجه فسقلی )   هروقت با بابایی صحبت میکنه میگه واسم پاستیل ب...
13 اسفند 1391

درد دلهای مادرانه

  دختر قشنگم عاشقانه ای برای تو..........     عزیزتر از جانم هستی من اگه تو نباشی من نیستم وجود من مثل یه نخ بادبادک تو دستای کوچک تو اگه ولم کنی میرم و میمیرم دختر خوشگلم الان که واست این عاشقانه رو مینویسم ساعت 12.30نیمه شب ولی دلم میخواد بنویسم بنویسم برای کسی که دلیل بودنمه برای کسی که انگیزه ای برای زنده بودنمه دختر زیبای من من از خدای مهربون که تو فرشته کوچولو رو به من داده و من همیشه شکرگزارش هستم چند تا خواسته دارم که میدونم همشونو براورده میکنه چون وقتی بزرگترین خواستم تو بودی که بهم داده مطمینم بقیشم حتما میده........... 1.خداجون همه بچه ها رو همیشه سلامت نگه دار  دخملی منم بین اونا وحتی ...
9 اسفند 1391

خرید ی=عید واسه سال جدید92

دختر نازم دیگه چیزی به سال نو نمونده تقریبا یه ماه واسه همین دیروز با بابایی رفتیم واست لباس و کفش نو بخریم باباجون پیشنهاد داد که واسه شاه صنممون که از هرچیزی تو دنیا واسش باارزش هستی حتی طاقت یه قطره اشکتم نداره بریم و لباس عید بخریم اخه دختر خوشگلم نزدیکای عید نباید خریدامونو نگه داریم چون اولا هرچی جنس اشغال میارن بازار و درثانی خیلی هم شلوغ میشه واسه همین ما دیروز رفتیم واسه خرید لباس عید شما پنج شنبه بعدظهر باباجون باهام تماس گرفت که بیا بریم خرید منم رفتم دنبال بابات از اونجا با هم رفتیم واست حسابی لباس خونگی گرفتیم که البته چون مصادف با روز ولنتاین هم بود یعنی روز عاشقی روز عشق من به تو عشق من به بابات واسه همینم منم چند دس...
28 بهمن 1391

وقتی برای اولین بار عطر نفسهات در خونمون پیچید

وقتی برای اولین بار عطر نفسهات در خونمون پیچید.....................................   بقیه در ادامه مطلب       دختر خوشگلم وقتی برای اولین بار با هم دیگه اومدیم خونمون تو بغلم بودی من نوعی احساس تملک میکردم   دوست نداشتم حتی یک لحظه ازت چشم بردارم چه برسه به اینکه به کس دیگه بدمت اوردمت خونه خودت بعد اینکه همه بدی ها و چشمای بد زیر پاهای نازت قربونی کردیم اوردمت خونه خونه ای که تا ابد مال تو متعلق به تو حتی اگه صدتا هم خونه و کاخ داشته باشی اینجا همیشه متعلق به تو همیشه تا به ابد حتی انشاال....زماتنی که صد ساله بشی باز این خونه متعلق به تو عزیز دلم وقتی بزرگ شدی با همه مشکلاتی که در زندگی واسه...
28 بهمن 1391