شاه صنم جونمشاه صنم جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
امیرحسین جونمامیرحسین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

من با فرزندانم هستم بی انها هیچم

عزیز دلم خوشحالم که شما رو دارم

الان که مینویسم امیدم فکر کنم حدودا 6-7 هفته ای هست که تو رو دارم خیلی خوشحالم دستام میلرزن حالت تهوع دارم خیلی عصبی شدم خیلی زودرنج شدم دوست دارم فقط گریه  کنم با همه دعوا میکنم حتی با عزیزترین کسم که شاه صنمم ولی هیچ کدومشون به خدا تقصیر من نیست تقصیر شما هم نیست پس از چی از کی گله کنم؟ خیلی عصبی شدم عشقم با کسایی که عزیزترینامن مامان سیما جون دختر شیرینم شاه صنم حتی با  بابایی............... دوست دارم گریه کنم باهات که حرف میزنم سبک میشم الانم که مینویسم به عشق و امید تو مینویسم هروقت تو زندگیم در بن بستی میرسم با عشق شما دوتا عسلام دوباره جون میگیرم با بوسیذن شاه صنمم و لمس تو عزیز دلم عشقم اگه برات کوتاه...
2 مرداد 1392

وقتی بابایی فهمید

کوچولوی مامان به بابایی گفتم که شما تو راهین..................   خوشگلم به بابایی گفتم اونم چی وقتی تو مغازه بود پشت تلفن نمیدونی چقدر ذوق کرد هی قسمم میداد که شوخی نمیکنی؟ اونقدر خوشحال شده بود که در حین صحبت با من یه مشتری اومد که که یه تخفیف شیرین بهش داد مپل اینکه بچه اولش بود همچینی ذوق کرد اخه بابایی شما بهترین باباست صبور عاشق متحمل عاطفی مهربون یه بابای فداکار بابایی ما رو خیلی دوست داره خیلی زحمت میکشه ما هم باید قدردان زحماتش باشیم 3تا بوس از ما 3تا به بابایی  من 2تا بوسیدمت بعضی اوقات حسادتم میشه به شماها که بابایی این همه مهربون بعضی اوقاتم خیالم راحت میشه که اگه روزی نباشم یه بابای مهربو...
2 مرداد 1392

عشق ما تو راه2

باورم نمیشه عزیز دلم تو دیگه واقعا داری میای باورم نمیشه عزیز دلم تو واقعا تو راهی اونم با چه سرعتی امروز یعنی٢٧/١/٩٢بازم رفتم ازمایش تا ببینم هورمونام مشگل داشتن یا واقعا تورو تو شکمم دارم ولی وقتی عدد دیدم شوکه شدم نسبت به ٤روز پیش ٥برابر شده بود خانم منشی هم بهم تبریک گفت منم قند تو دلم اب میشد الان تو تو وجود منی نمیگم حس عجیبی چون یه بار تجربشو داشتم ولی میگم متفاوت خیلی متفاوت وقتی دردونه اولیمو حامله شدم تا هفته پنجمم نمیدونستم اخه هرچیم ببی چک میدادم نشون نمیداد ولی سر دردونه دومم هنوز ٢هفتم تموم نشده بود که نشون داد تصمیم گرفتم هر اتفاقی میفته واست تعریف کنم تا از اتش عشقی که هر لحظه در درونم بیشتر و بیشتر شعله ور میشه باخب...
2 مرداد 1392

برای فرشتگان زندگیم مادر و پدر عزیزتر از جانم

خدایا دلم گرفته خدا جون دلم خیلی گرفته دلم از نا جوانمردی ها از نا مردهای زندگی گرفته خدایا دلم از دست کسایی که غمم رو میبینن و غمسازم میشن خستست خدایا امیدم در این لحظه های نا امیدی مادرم یعنی اولش مادرم خدایا قسمت میدم به لحظه لحظه های زندگیم که یک ثانیه زندگیم رو بی مادرم مگذران اخه زندگیم مادرم اخه قلبم مادرم اخه امیدم مادرم خودت میدونی من بی مادرم میمیرم خدایا قسمت میدم  و فقط تنها ارزوم اینکه من پیشمرگ مادرم بشم خدایا اگه قرار ادقیقه بعد مادرم نباشه منو 1ثانیه قبلش بمیران خدایا عاجزانه ازت درخواست میکنم خدایا منو پیشمرگ عزیزانم بکن  چراکه بعد انها دیگه زندگی نخواهم داشت عزیزانم جواهران زندگیم کسا...
2 مرداد 1392

اولین تپش

عزیزترین ای که باز خدای عالم مرا سرمایه دار ترین زن روی زمین کرد چرا که فرزندی چون شاه صنمم نورسیده ای به شیرینی تو و همسری مهربان به من داده پس من بسیار ثروتمندم نفسم امروز برای اولین بار چشمم به روی ماهت نورانی شد اخ که چقدر کوچک و معصومی تورا از نفسم از وجودم از خون رگهایم میپرورانم تورا از شیره ی جانم از نور چشمانم از گرمی تنم از روحم میپرورانم عزیز دلم امروز اولین سونو گرافی رفتم وای که چقدر کوچولو یی شما جیگلتو مامان بخوره الان دکتر گفت تقریبا 9 هفته ای هستی ضربانت تو هر دقیقه 177 تا میزنه انشالا که 120سال همینطوری بزنه.........................امین دکتر گفت قلب این فسقلی از گنجشکم تندتر میزنه وای که داشتن ...
2 مرداد 1392

6خرداد سالروز تولد مهربانترینم مبارک

  حمید جان تک ستاره همیشه جاودان قلبم تولدت مبارک انشالا به امید روزی که جشن 100سالگیت را برگزار کنیم ببخشید امسال مثل هرسال نشد اخه خودت که شرایطمو میدونی قصورم را ببخش که همه تقصیر من نیست تا میخواستم چیزی بپزم همین که چشمم به گوشت و مرغ و بوی پیاز داغ میافتاد حالت تهوع سراغم میومد به همین دلیل به غذایی ساده اکتفا کردم ولی خدا روشکر شب با امدن بابا علی و مامان سیما و اتی جون و سمیرا و شهرام و امیر بزم شادیمون صد چندان شد؟(مخصوصا قسمت کادوها) راستی عشقم کیک امسال سلیقه دخترت شاه صنم بزرگترین و خوشرنگترین کیک و واسه باباجونش انتخاب کرده منم یکم حسودی کردم و اینجوری شدم   ...
31 خرداد 1392

ما داریم میریم

سلام سلام.......................... دوستای خوبم اومدم بگم ما داریم واسه یه مدت طولانی میریم شهرمون اخه اونجا میتونم استراحت بیشتری داشته باشم فردا بعدظهر حرکت میکنیم و احتمالا تا اخر تابستون نمیایم اونجا هم دسترسی به اینترنت ندارم واسه همین شرمندتونم حسابی راستی چهارشنبه هم رفتم سونو و ازمایش nt که خدا رو شکر خوب بود دکترم هم از وضعیتم راضی بود خدا رو شکر اضافه وزنم کم بود راستی تو ماه  خرداد یه عالمه تولد داشتیم که اگه بتونم بعدا عکساشونو میذارم 6خرداد تولد عشقم حمید جونم که 39سالگیشو تموم کرد انشالا تولد 390سالگیت عشقم     22خرداد تولد خواهرزاده عزیزم ...
31 خرداد 1392

روز پدر مبارک

پدر مهربانم ای که در همه پستی ها و بلندی های زندگیم پناه دل بیپناهم بودی و هستی دوستت دارم بی اندازه بر دستان زحمتکشت بوسه ها میزنم خدا هیچ لحظه ای از زندگی ام را بدون شما نگذراند     همسرم مرد زندگیم تو بهترین همسر و پدر روی زمینی عاشقتم تا به ابد ممنونم به خاطر تمام زحماتی که برای ما میکشی عاشقانه هایم را همیشه از عمق وجودم تقدیمت میکنم ...
4 خرداد 1392

خبری از جنس شادی از جنس خوشی برای کلبه گرممان

    دختر نازم نور چشمانم عزیزتر از جانم یه خبر خوب برات دارم     داره یه عضو جدید به خانواده صمیمیمون اضافه میشه تا گرمای این   خونه رو بیشتر کنه   داره واست یه ابجی یا یه داداشی میاد شما هم ابجی خوشگله ابجی   بزرگه میشی   جنسیتش برام مهم نیست فقط میخوام که سالم و صالح باشه   دوست دارم شما دوتا خیلی هوای همدیگرو داشته باشین صمیمی   باشین عشق همدیگه باشین   اونوقت که منم خیالم راحت دوستون دارم یه عالمه هرچی بگم بازم   کمه     ادرس فعلی نورچشمانم     www.noresideh.niniweblog.c...
2 خرداد 1392